يادداشت سردبير٬ شماره ٢٣٣
سياوش دانشور
انتخابات روسيه

صدها هزار نفر در روسيه در اعتراض به باند فاسد و مافيائى پوتين – مدودف با شعار "پوتين بايد برود!" به خيابانها ريخته اند. اين اعتراضات ظاهرا واکنشى به تقلب در انتخابات است اما بر بستر فساد ريشه دارترى که زندگى مردم کارگر و زحمتکش را نابود کرده است صورت ميگيرد. اين اعتراضات بيانگر اينست که مردم اين کشور بعد از دو دهه در مقياسى وسيع کمر راست کرده اند و در تقابل با حکومت گانگسترها سهم شان را از زندگى و آزادى و آينده ميخواهند.

در همين روزها که تظاهراتهاى وسيع در شهرهاى روسيه در جريان بود٬ رسانه هاى غربى سرنا را از سر گشاد زدند. يادشان افتاد بيست سال پيش "کمونيسم" سرنگون و بازار "پيروز" شده است. اين تبليغات قبل از اينکه مخاطبش مردم کارگر و محروم روسيه باشد رو به جنبش ضد سرمايه دارى جهانى داشت. اما اين تتمه تبليغات ارتجاع کاپيتاليستى براستى مانند نمايشهاى اجلاس سران سرمايه دارى براى برون رفت از بحران مضحک و مسخره بود. آنها خودشان را به نفهمى زدند که کارگران در اجتماعات گسترده در آلمان و انگلستان سرود انترناسيونال ميخوانند٬ پوسترها و سخنان مارکس را حمل ميکنند و شعار يک دنياى بهتر ممکن است را فرياد مى زنند. آنها يادشان رفت که همان مردم روسيه٬ نه امروز بلکه سالها پيش٬ از لنين بعنوان سمبل آزادى و مسکن و بهداشت و رفاه ياد کردند. اين همان مردم اند که امروز عليه نور چشمى هاى غرب٬ عليه يلتسين ها و پوتين ها٬ بپاخاسته اند.

شوروى سابق جامعه اى سوسياليستى نبود٬ اما مردم روسيه قبل از فروپاشى شوروى به هر حال از مسکن و کار و بهداشت و آموزش برخوردار بودند. با فروپاشى اين سيستم و تحويل آن به بازار آزاد بسرعت اين حداقل امنيت و رفاه اقتصادى نيز نابود شد. همه چيز زير سلطه بقاياى حکومت سابق٬ سران سازمان جاسوسى ک گ ب و سرمايه داران تازه بدوران رسيده قرار گرفت. گسترش شديد شکاف طبقاتى٬ فقر و تن فروشى٬ بيخانمانى٬ ميداندارى کليسا٬ سرکوب سياسى و زندگى تحت حاکميت گروههاى مافيائى سهم مردم از تحولات روسيه شد. پوتين و حزب عظمت طلب روسيه واحد مورد تائيد سرمايه داران روسى و بين المللى بود چون توانست در متن يک بحران عميق و روى دوش استثمار شديد طبقه کارگر٬ روسيه را به قلمرو رقابتهاى جهانى بياورد. اين جريان مورد نفرت مردم زحمتکش است چون همه چيز آنها را گرفت و دهها سال جامعه روسيه را عقب برد. اعتراض کارگران و محرومان روسيه در اساس اعتراضى به اين موقعيت فرودست است.

در روسيه يک مافياى پيچيده حکومت ميکند. اين مافيا محصول پايان جنگ سرد و "پيروزى" بازار آزاد است. گلاسنوست و پروستريکاى گورباچف درهاى قلعه سرمايه دارى دولتى را به روى بلوک رقيب بازار آزادى گشود اما محصول آن نه "اصلاحات" بلکه بوريس يلتسين شد. يلتسين٬ "اين طفل شيرين دمکراسى"٬ براى تثبيت خود پارلمان را به توپ بست و متقلب ترين انتخابات در همان چهارچوب جوامع بورژوائى را نهادى ساخت. يلتسين که ماموريتش تمام شده بود٬ ولاديمير پوتين را جلو انداخت و با قدرتگيرى پوتين روند "ليبراليزه" کردن روسيه تماما به نيروهاى مافيائى سپرده شد. از زمان قدرتگيرى ولاديمير پوتين و بعد ديميترى مدودف اين حزب روسيه واحد است که زمام امور روسيه را در دست دارد و قدرت عملا بين دو فرد اصلى اين حزب تناوبا دست بدست شده است. لذا تقلب در انتخابات لااقل در روسيه بازار آزادى بدون پيشينه نيست. اما اينبار و در متن اوضاع جهانى و بحران عميق سرمايه دارى٬ اعتراض به تقلب انتخاباتى بهانه اى شد که آتشفشان خشم و نفرت از تزارهاى جديد سرريز کند.

در رويدادهاى سياسى روسيه٬ درست مانند ديگر کشورها٬ بازيگران ديگرى هم وجود دارند. اين انتخابات و اعتراض مردم وسيله اى شد که رقباى جهانى فرصت را بقاپند و به تنور جدالهاى قديمى تر و حل نشده را داغ کنند. رسانه هاى غربى تلاش کردند به اعتراضات در روسيه٬ شايد بدليل تشابه صورى با ديگر کشورهاى بلوک شرق سابق٬ رنگى از "انقلاب مخملى" بزنند. انقلابات مخملى يا رنگى پروژه اى بود که کليد آن در مقطع انتخابات و به بهانه تقلب در انتخابات زده ميشد و ماهيت سياسى آنها چيزى جز کودتاى سفارتخانه هاى آمريکا براى حمايت از جناح مورد حمايت شان در اين کشورها نبود. اما يخ اين سناريو براى روسيه امروز نميگيرد. اما نه شرايط جهانى و نه شرايط روسيه چنين مجالى را براى تکرار اين سناريو نميدهد. منشا واقعى تبليغات و اعمال فشار دول غربى٬ تقابل با سياستى است که حزب روسيه واحد پوتين در سالهاى اخير دنبال ميکند. غرب نگران عظمت طلبى روسيه و احياى مجدد نفوذ آن در کشورهاى سابق بلوک شرق و حتى در خاورميانه است. آمريکا و غرب طرفدار قدرتگيرى جريانى در روسيه هستند که در تناقض با طرحهاى اقتصادى و نظامى و امنيتى آنها در کشورهاى همجوار و منطقه خاورميانه قرار نگيرد. آنچه که در سالهاى گذشته رسانه ها "بازگشت به ادبيات جنگ سرد" ناميدند٬ چيزى جز بيان اين نگرانيها نيست. مسئله آمريکا و موتلفينش پس راندن عظمت طلبى عروج کرده روسى تحت زعامت حزب ولاديمير پوتين و جلو انداختن نيروهائى است که در چهارچوب متوازن ترى با سياستهاى دنياى سرمايه دارى قرار بگيرند.

در انتخابات پارلمانى اخير٬ ولاديمير پوتين همان کارى را ادامه داد که بوريس يلتسين آغاز کرده بود. احزابى که به دوماى روسيه راه يافته اند اعم از حزب روسيه واحد تا حزب رفرميست موسوم به "کمونيست" و گروههاى کوچکتر جملگى ناسيوناليست و دست راستى اند. در شرايط کنونى کارگران روسيه فاقد حزب بلشويکى و انقلابى خود هستند اما با گسترش اعتراض و با اعمال فشار به کل نيروهاى متفرقه بورژوائى٬ و تحميل اصلاحات سياسى و اقتصادى به نفع توده کارکن٬ ميتوانند کل هيئت حاکمه روسيه و شرکاى بين المللى شان را عقب برانند. *

١١ دسامبر ٢٠١١